بچها من باوجود اینکه از خانواده همسرم دورم اما کارایی مادر همسرم کردن ک بقران شاید باورتون نشده منو در حد افسردگی شدید .گریه بی وقته سردردهای وحشتناک و خیلی بدبختیهای دیگه برده ..خداروشکر همسرم پشتم بوده اما خب نتونسته اونجور ک باید جلوی کارای مادرش رو بگیره چون اون دست بردار نیست.حالا بچها قراره برادرشوهرم بیاد پیش ماسرکار و خونه زندگیشم اینجا بیارع.بچها بقدری این موضوع داره منو اذیت میکنه ک الانم ک دارم در موردش حرف میزنم بدنم میلرزه چون مادرشوهرمم قراره دیگه همش اینجا باشه .حالا من دست ب دعا برداشتم ک ای کاش کارش درست نشه اما بعدش میگم گناه داره.ولی آخه منم گناه دارم بخدا میدونم ک زندگیم از هم میپاشه میدونم کاری میکنه ک ب طلاق بکشیم با خواهرشوهرم و یکی از برادرشوهرای دیگمم اینکارو کرد.توروهدا بگید چطور کنار بیام ی ماهه زندگیم زهروتلخ شده همش گریه و سردردی.همش دعامیکنم کارش درست نشه ک نیاد
ن اصلا .خیلی بد میشه الان میگن ب تو مربوط نیست یا هزار حرف دیگه .ب همسرم گفتم گفت همه چیک بسپار بخدا .خدا بخواد میاد اگ اون نخواد هزارتا چاله جلو پاش میزاره ک نیاد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مادرشوهرت یه زنه تو هم زنی چرا جلوش ضعف نشون میدی حتی اگه باعث یه دعوای بزرگ بین تو شوهرت شد تو فقط صبوری کن نزار به هدفاش برسه بعضی وقت ازعصبانیت و حرص کاراش میخوای یه حرفی بزنی یه کاری بکنی فقط به این فکر کن که تو هم ناخواسته داری حرفای اونو عملی میکنی و اونو به هدفش میرسونی تنها راه حلت خودداری وصبرو سیاسته هیچ جنگ و دعوایی به صلاحت نیست