قراره همسرم بشه
به نام خدا اولین بار همو فروشگاه پدرش دیدیم
قبلش اینستا چند باری رسمی حرف زدیم و سوال پرسیدم ازش
نگو همونطور ک من رو اون کراش زدم اونم رو من کراش زده بوده
خیلی یهویی رفتم توی فروشگاه داشتم خرید میکردم
یهو وقتی خوراکیا رو بردم صندوق دیدم یه بطری آبو گرفته داره میخوره😂
همین ک دیدمش هول شدم سریع حساب کردم پریدم بیرون
ی نگاهی به تابلو فروشگاه کردم دیدم بلهههه خودشه
خواستم برم
یهو اومد بیرون از فروشگاه ی نگاهی به من کرد رفت سمت ماشینش در ماشینو باز کرد برگشت دوباره ی نگاهی به من کرد
دیشب بحثمون سر این بود گفتم چ حسی داشتی وقتی منو تو فروشگاه دیدی
گفت اول فکر کردم دارم اشتباه میکنم وقتی سریع رفتی و هول شدی مطمئن شدم خودتی
اومدم بیرون فقط در حد چند ثانیه هم ک شده ببینمت😁
و شب همون روز بهم پیام داد😂😂