امشب ما با خانواده پسرعمو همسرم رفته بودیم
مراسم ختم برای سر سلامتی رفته بودیم.
که یه دفعه اونام امدن من رومو کردم اون طرف
حتی بهشون سلامم نکردم اونام همینطور
یک لحظه چشمم بهشون خورد وایی بخدا خیلی
حس بدی بود نفرت وحشتناکی تو وجودمو گرفت
بعد شوهرم خیلی ازم تشکر کرد که دعوا راه ننداختم
این خواهرشوهرم شماره منو داده بود به یکی
مدام مزاحمم میشد من رفتم شکایت کردم
و کاشف به عمل امد که کار اینا بوده
60 ضربه شلاق برای خواهرشوهرم امد چون بحث ناموسی
بود اما دیگه انقد شوهرمو التماس کردن
منم به شرط قط رابطه کامل مجبور شدم شکایتمو پس
بگیرم
دیگه کلا باهاشون قط رابطه کردم اصلا نمیذارم بیام
خونم و....
ولی خیلی ازشون بدم میمود ولی بخدا مثل
خدا زده ها شده بودن
میشه بیاین باهم حرف بزنید...