پدر و مادرم یه فعالیت اقتصادی داشتن انجام میدادن
که یه بخشیش رو سپرده بودن به من
من سهل انگاری کردم
۱۶۰ ملیون تومن ضرر زدم بهشون
حالا پدر و مادرم همش میگن فدای سرت
ولی خودم دارم از غصه میترکم
ما آدم های سرمایه داری که نیستیم
خرد خرد و ذره ذره جمع میکنیم تا یه پولی بشه
حالا یهو ۱۶۰ ملیونش بره خیلی برام سخته...
و حالا جدای از همه اینا
شوهرم از کل این موضوع بی خبره
شوهرم اصلا به من نزدیک نیست... رفیق نیست برام... محرم اسرارم نیست...خیلی چیزارو نمیتونم بهش بگم به دلایلی...
حالا الان توی خونهی شوهرم دلم گرفته
و نمیتونم بهش بگم چمه...
هیشکی رو ندارم باهاش درد دل کنم...