دلم میخواست 💆
از پنجره ی سر تا سری اتاقم
پرده رو میزدم کنار
و زمین خیسی رو که باران آن را تَر کرده بود میدیدم
سریع لباس های پاییزمو میپوشیدم
یه رژ قرمز و زیبا هم جلوی دراور سفیدم می استادم و میزدم
موهایم رو شانه میکردم و کلاه پالتوی بارانی ام رو بر سرم می انداختم
چتر توپ توپی و سبزم را که به میخی در دیواره اتاقم آویزان کرده بودم بر میداشتم
با قدم هایم تند به سمت در حیاط میرفتم
و بی توجه به حرف پدر و برادرم که کجا میروی صبر کن کجا میروری!!!!!
میزدم بیرون🏃
زیر باران 🌧️
قدم میزدم 🧘
نفس میکشیدم 💆
با اعماق وجودم بو میکردم تا ریه هام زنده شوند 🌬️
به روزای خوب زندگی فکر میکردم 🧜
و با تمام قدرت خدا رو شکر میکردم🍁🍂🍁🍂🍂🍁🌴🍂