2777
2789

شنیدی مادرا میگن بخواب خوابت میبره؟

حالا من میگم برو بیار روت میشه

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

میشه یه سوال ازتون بپرسم منوراهنمایی کنید خیلی ذهنم درگیرشده

اگه فکر میکنید از من کاری بر میاد، حتما

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
اگه فکر میکنید از من کاری بر میاد، حتما

اسی اول ازشمامعذرت میخوام .شمارویادمه یکدفعه راهنمایی خوب بهم دادین الان یه موقعیتی هستم برادرم یه کاری براش پیش اومده والان چندروز خونه ام هست اول هفته خواهرشوهرم به شوهرم گفته بوداخرهفته میخوادسه روز بیان خونمون الان من چیکارکنم خونواده شوهرم خیلی ادمای حسود وعقده ای هستن ازیه طرف نمیخوام یگم برادرم اومده ازیه طرفم شوهرم میگه روم نمیشه بگم نیان ازیه طرفم خونه ام کوچیک وگنجایش اینهمه مهمان نداره

گاهی انسانم آرزوست
اسی اول ازشمامعذرت میخوام .شمارویادمه یکدفعه راهنمایی خوب بهم دادین الان یه موقعیتی هستم برادرم یه ک ...

دیگه واقعا کاری نمیشه کرد، باید عذرخواهی کنین بگین بخاطر حضور برادرتون و کوچیکی خونه شرایط میزبانی ندارین و یه وقت دیگه ازشون پذیرایی میکنید

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز