هم اکنون در سنی قرار دارید مثلا ۲۵ ساله ، احساس وجود می کنید ، اما آیا این احساس وجود را در ۲۶ سال پیش هم داشتید؟ همه عناصر بدن امروز شما ، در ۲۶ سال پیش در طبیعت موجود بوده اند ، اما چرا شما نبودید؟ مگر این عناصر ، در جهانی دیگر بوده اند و در جسم شما در جهان دیگری هست!؟
هزاران سال پیش هم این عناصر بودند و هزاران سال بعد هم خواهند بود .
پس من اینجا از کجا منشا می گیرد ؟
تقریبا هر ۱۰ سال یک بار ، همه عناصر تن انسان، با خوردن غذا و آب و تنفس عوض می شود .
از نظر علمی هم جسم ده سال پیش ما هم اکنون در جسم الان ما نیست و جایگزین شده
پس این حس بودن از کجا باقی مانده!؟
بعد از مرگ این عناصر مشابه دوران زندگی به طبیعت بر میگردد ، اما جایگزین مادی با غذا و آب نیست و ما صورت انسانی لااقل نمیبینیم.
از طرفی من اکنون از نظر فکری ، من ۲۰ سال پیش نیست ،
پس مرگ و زندگی چیست؟
احتمالا با رخداد اتفاقی که به آن مرگ می گوییم ، جابه جایی مکانی صورت نمی گیرد ، این دنیا و آن دنیا شبیه همان چرخه تبدیل مواد اولیه و خام به انسان و رشد اوست . یعنی یک دنیا و نه این و آن ،
اما اینکه چرا بعد از مرگ من ما نامرعی میشود، چیزی نمیدانم.
مولوی میگوید که مرگ و تولد ، در هر لحظه در حال رخ دادن هست
هر زمان نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
در ادامه می گوید ما هر لحضه در حال مرگ و رجعت هستیم
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی
مصطفی گوید که دنیا ساعتیست
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهی زین زندگی ، پایندگیست