خیلی عصبانی هستم من یه دختر عمو دارم که واقعاً هیچی نیست از بچگی به خاطر یه اشتباه پزشکی پاش دچار مشکل شد دانشجوی رشته عمران بود اما به خاطر ورشکستگی پدرش مجبور شد دانشگاه رو ول کنه احمق کودن کل وقتشو صرف خانواده برای خواهرش ثل یه مادر رفتار میکنه فکرشو کنید عید که میشه اول برای خواهرش وسایل گیره هر سال بهترین وسایل مدرسه رو برای خواهرش میگیره یه مدت افسردگی شدید گرفته بود شبیه شرک شده بود انقدر چاق بود جایی هم خداروشکر بهش کار نمیدادم واقعاً موندم چرا خودکشی نکرد بعد فکر کنید با یه وکیل دوست بو اونم اینو نخواسته ول کرده رفته تم دیگه این دفعه گریهشو میبینم اما اصلاً هیچ وقت گریهشو ندیدم درسته عموی من ولخرجی کرده رمایهشو از دست داده بازم عموی منه و این دختر با حقوق کم پدرش اره یه خونه رو اداره میکنه سر و وضعشو نگاه کنید التون به هم میخوره بعد جالبه الان هر روز داره میره ورزش میکنه لاغر شده کثافت دنبال کاره یخواد دوباره درسشو ادامه بده مگه میشه بعد این همه مدت آخه بشکه دونی دست چی میسوزم من تحصیل کردم حسابداری شرکت بزرگم عد فامیل میان از این بیشعور تعریف میکنند شما بگید این تعریف کردنیه پدرم منو تو پر قو گذاشته ب حالا بگید من بهتر نیستم این آشغال چی داره آخه چیکار کنم فامیل دیگه از این تعریف نکنم کمکم کنید حالم بده