بچه ها دختر عمه ام تو بهزیستی کار میکنه سرپرست خوایگاهشونه با من خیلی صمیمیه گاهی از سرنوشت کسایی که میان میگه پوست جیگرم میره روزی هزاران بار خدا را شاکر باشید حتی اگر والدین سختگیر بی احساس داشتید ولی بودن حداقل بالا سر بچه هاشون این بچه ها چه گناهی کردن دختر ۱۳ ساله را مامانش باید ول بده بره کرج شوهر کنه که یه افغانی گولش بزنه تو یه ساختمان نیمه کاره حامله اش کنه بعد هم فهمیده دختره حامله است فرار میکنه مادربزرگش میاردش بهزیستی بچه ها اگه هیکل اش را میدیدید لاغر یه شکم بزرگ چهره فوق العاده معصوم من گاهی لواشک براش میفرستادم دختر عمم میگفت گفته خانم دلم چیز ترش میخواد هیچی چند هفته پیش زایید سزارین اش کرده بودن دختر عمم میگفت بچشو نشون نداده بودن یه راست شیرخوارگاه برده بودن میگفت یه توالت فرنگی نبود این که زایمان کرده بره بعد میگفت بچه های خوابگاه براش گوشت چرخ کرده پختن