۲/۳ساله ازدواج کردم .
اوایل عروسیم هر هفته خانواده شوهرم میومدن خونمون خیلی بهش گفتم مادرم هرجا با شوهرم میخواستم برم زنگ میزد منم میام یا میومد خونمون .
دلم لک زده باشوهرم تنها باشم
پسرم بد نیا اومد باز بدتر شده رفت و امادا هرکی هرساعتی دلش میخواد میاد خونم .
دیشب یهو ساعت ۹خواهرای شوهرم اومدن وقتی ام میان زنگ نمیزنن .
منم گشنه غذامو ول کردم.
امروزم یهو مامانم زنگ زد شام اومدن .من میدونم جمعه و ۵شنبه ام خواهرای شوهرم میان .
یا مامانو میگه جمعه بیایید خونم .
پسرم ۳/۴ماهشه خسته شدم از این همه رفت و امد هر روز هرکی میخواد میاد خونم یبار نشدم با شوهرم تنها باشم راحت باشم دوستی بیاد خونم به مامانمم جرعت ندارم بگم دعوا میکنه یا میگع منم میام یا قهر میکنه خانواده شوهرم بدون هماهنگی میام درو اگه باز نکنم زنگ میزنن شوهرم .یا وقتی شوهرم باشه میان خونم شده پاتق خونه😭😭😭😭
میخوام گور مو کنم گو...ه خوردم ازدواج کردم بچه امردم اطرافیان خستم کردن از این همه رفت امد