منو همسرم تو ماشین بودیم پدرشوهرو مادر شوهرهم بودن
همسرم مغازه زده من میرم مغازه اش
بهش گفتم پونصد بزن ب کارتم
گفتم ندارم دیروز همه رو زدم ب حساب فلانی ک گفتی
پولام تموم کردی
شوهر خندید گفت ها مثلی پول پدرت ریختی
گفتم ن پول های ک کار کردم ریختم تو باید شاگرد میگرفتی من اومدم
دیگ شوهرم ساکت شد
مادرشوهرم برداشت گفت زن شوهر ندارن ک حالا پول دادی طوری نیست