بابا یادمه هر وقت اسم خاستگار میومد میگفتی من دخترام رو شوهر نمیدم دور بشن ازم دق میکنم ...روزی که تمام صورت منو خواهرم خونی شد از بس شیون کردیم برات چرا برگشتی بابا؟بابا دق کردیم وقتی آزمون دور شدی اونم به اندازه دنیای دیگه
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
مامان قشنگم یادته روز آخر دستمو بوسیدی گفتی خوب میشم میام خونه ؟ ۹ سال گذشته چرا نمیایی؟من هنوز چشم به راهم برگردی و بگی همه ی این ۹ سال فقط یه خواب بد بوده
يک روز كه تصورش را نمیكنی،جايی كه در خواب هم نديدهای،لحظهای كه به هيچ چيز فكر نمیکنی،و تازه رها شده ای از بند آرزو،از جانب پروردگار دريافت خواهی كرد ،چيزی فراتر از آنچه در طلبش بودی...
خداروشکر که بابایی به این خوبی داشتی که پناهت بوده روحش شاد و تو ارامش
می بینی من هنوز غمگینم گذشتِ زمان زخم هایم را خوب نکرد هر چه گذشت به نظر کم تر مقصر امدی اما با همه ی اینها طاقت دیدن قهقهه هایت را ندارم زخم هایم را میسوزانند میدانی برادر زخمِ تو کاری بود