2777
2789
عنوان

جدایی درست یا غلط

| مشاهده متن کامل بحث + 233 بازدید | 35 پست
خودم خیلییییی پشیمونم. همش میگم چه اشتباهی کردم.من شوهرم اصراااااار داره باهاشون صمیمی باش و اگه نبا ...

وایییییییییییی دقیقا مثل من😳😳😳😳😳😳😳

انقدر اصرار میکرد من تو یکسال همه کار براشون کردم هر محبتی بود

تا بهشون تعارف پول زدم از بابام بگیرم برای کمک به عروسیه برادر شوهرم

کدوم عروسی این کارارو میکنه ولی هفته پیش از دیوار مشترک شنیدم داره پشتم حرف میزنه😂من کلا شانسم در همین حده

خآنکادر ش فکر نمیکنن کار هایی که میکنن اذیته ... الانم دائم به من میگن بچه بیار شوهر من بیشتر از این ...

عین من. تو گوش منم بچه رو میخوندن چون میدونستن دیگه گیر میفتم. یواشکی قرص میخوردم. اصلا بچه نیار . والا هر چی میگن باید بگی چشم . فعلا ببیین درست میشه یا نه. 

معمولا دهن بین ها درست نمیشن

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دیشب بهشون خبر بارداری دادیمانقدر سرد برخورد کردن انگار بهشون خبر خرید مثلا ماشین لباسشویی دادیمتازه ...

مبخوان از دید خودشون مثلا شما فکر نکنی چه خبره . اهمیت نده . دیگه با بچه ت انشالله بعدا حالش و ببر. اگه زورت میرسه کمتر ببینشون . دیگه اهمیت به حرفهاشون نده . بچه گناه داره

ای بابا، خودتو اصلا ادیت نکن. فقط خودت و شوهرت مهمین.باز خوبه شوهرت قبول داره که اونا لشتباه میکنن

اوایل اصلا قبول نداشت

دوبار اومدن جلو در خونمون گفتن از اینجا برید من سکوت جواب ندادم

حالا چرا ؟بخاطر اینکه من و شوهرم یه کمی داشتیم دعوا میکردیم

خوب شماها که انقدر حساس هستین یه جای دیگه برای پسرتون که ۴۲ ساله هم هست خونه میگرفتین

ما اوایل عروسی بود هر تازه عروس دامادی اختلاف دارن

هفته پیشم که مادرشوهرم طلبکار اومد جلو در که من پشتت حرف نزدم و زد زیرش و گفت تکلیفتو معلوم میکنم

انگار با بچه داشت حرف میزد

گفتم خانم فلانی من حالم بده ضربان قلبم رفته بالا گفت به من چه

ده دقیقه نشد انقدر حالم بد بود زنگ زدم اورژانس اومد و چند ساعت بعدش رفتم خونه پدرم

تا بفهمن منم خانواده دارم لشکر کشی نکنن هر دفعه جلو در باشن

الان دیگه اون ادم سابق نیستم براشون فقط هفته یکبار اونم با شوهرم میرم و جدی میشینم و میام

انقدر باهاشون میگفتم میخندیدم هوا برشون داشته بود

خلاصه خواهر گلم خواهرانه بهت میگم فعلا بچه دار نشو

منم پامو کرده بودم تو یه کفش بچه نمیخواستم

تا اینکه یه یک ماهی خوب شده بودن من هم گول خوردم گفتم خداروشکر چه خوب شدن

اقدام کردم چون شوهرم ۴۲ ساله و خودم ۳۴ هستم گفتم دیگه وقتشه 

الان پشیمونم

میتونم خیلی کارا کنم ولی میترسم پشت پاشو بخورم

سپردم به خدا

ولی چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی(اگه درست گفته باشم)

😞😞😞😞😞😞😞😞😞😞😞😞😞

خلاصه خواهر گلم خواهرانه بهت میگم فعلا بچه دار نشومنم پامو کرده بودم تو یه کفش بچه نمیخواستمتا اینکه ...

عزیزم ایشالا با اومدن جوجه بهترین اتفاق ها برات بیفته ... و کلی قدمش خیر و برکت داشته باشه براتون ❤️❤️❤️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز