ولی این بار سناریو مشخصه ، هرچیزی از قبل تعیین شده که باید براش چکار کرد، اینم شیطانتو میسوزونه وای خب اون روز تو دلم میگفتم تو که پیگیر منی، میگردی تهشم پیدا میکنی چی منو دور میکنه چون خیلی پرتجربه ای ولی یه جا رو نمیتونی دست بزنی اینکه رحمت خدا وسیعه.
رحمت خدا اول بوده به یه نوزاد
بعد نوزاده بزرگ شده و تا این سن هی نوسان داشته ارتباطش
نکته اینجاست که تو ذهن طرف بیاد و یا حتی ببینه، سناریو تو ذهنش انگار خط یا نقطه چین شده از قبل، خط چینا وصل میشن، هی میره جلو هی این نقطه چینا رو به هموصل میکنه بعد هی خدا صعودی طور بهش توجه میکنه بعد هی شیطون طرفو گول میزنه و با یارانش موقعیت سازی میکنن
طرف مریض میشه سناریو شیطان اینه که مریضی و رنج همه چیو استوپ میکنه
سناریو ی خدا و مومن اینه که سعی کن بیمار نشی، دعا کن صدقه بده ,بیمار شدی گناهاتو پاک میکنم، عبادتمو میتونی اونطور که در توانته و زندگیتم استراحت کن و تشویقی هایی برا بقه گذاشته که اگه کمک کنن و ... که هیچ، حتی عیادتت کنن، ثواب میبرن.
در واقع همینه که وقتی کسی داره هر اتفاقیو با سناریوی الهی میبینه و نه شیطان و داره رحمت واسعه ی خدارو میبینه، شیطانو جندش تکونش نمیدن
اتفاقات تا وقتی زنده ایم هست
مهم اینه که تکون نخوریم
عبادی واجبا که هیچ
مستحبات رو با دقت انجام بدیم
مثل وقتی که. یه شکستگی توی پا هست
چه با دقت دور شکستگیا باند میپیچن
دقت توی نماز و حضور قلبم اینکه بفهمی چی میگی همونطوره
دقیقا همون اثری که پیچیدن یه باند کجو کوله و پیچو تاب خورده رو شکستگی داره