بچه ها تاپیک های قبلی در مورد دایم توضیح دادم امروز مادربزرگم زنگ زده که به دایت زنگ بزن ببینید مشکل از منه زنگ بزنم چی بگم؟ هفته پیش پنج شنبه همه ما خونه مادربزرگم جمع بودیم دایم و خانومش بچه ها ش اومدن همه بلند شدیم رفتیم دست دادم سلام کردم زندایم بهم محل نداد بعدش جدی نگرفتم خودم براش چایی بردم برداشت اما صورتش برگرداند بازم گفتم اوکی میوه شکلات بردم بازم محل نداد رفتم باهاش بحرفم باهم حرف نزد رفتم به دخترش گفتم چیزی شده مامانت ناراحته ازم گفت نه منم به خودم نگرفتم گفتم شاید امشب حالش با خودش خوب نیست اخلاق زندایم جوری که چون کارمند بانکه همه بایر بهش احترام بزارن و زود حرف در میاره ما هم تحصیل کرده ایم اما از این ادعاها نداریم دکتر مهندس معلم پرستار تو خانواده ما هم هست اما هیچکس اینجوری رفتار نمیکنه چند سال پیش به خاطر بلند پرواری های این خانوم دایم بدهکار شد هرکی هرچی داست داد تا زندان نره منم یه پولی داشتمکه اون موقع میشد یه ماشین خرید اینا میدونستن چند بار دایم اومد خونمون که بده من مشکلم حل شه میدم منم دادم ولی بعد ها خانومش گفت خانواده منم کمکت کردن پولشون نخواستن خانواده تو هم نباید هزارتومنم بهشون برگردانی الانم ارزش پولم رفته و پولی نیست حتی خود خانومش به منم گفت پولتو نمیتونیم بدیم نمیدیم چند سال گذشته منم واقعا فراموش کردم اخلاق های دیکش اینه یکبار دوتا زندایی هام داشتن ظرف میشستن یکی بچه شیر میده دادش به من مراقبت کنم بیدار شد هر کاری کردمگریه هاش بند نیومد رفتم مادرش صدا کردم زندایم اون یکی گفت سارا جان برو آرامش کن گفتم آروم نمیشه خونه مادربزرگمم مهمونی نذری بود شلوغ اومد رفت بچه اس آروم کنه منم فکر کنید ۱۳ سال داشتم رفتم به همین زندایی پر ادعام کمک کنم ظرف بشویم شستیم تموم شد رفت فرداش به دایم گفت سارا به من بی احترامی کرد چرا به من نگفت ظرف نشور به اوت یکی گفت مجبورم کردن عذر خواهی کنم بااینکه بچه بودم من نگفتم بیا طرف بشور نوبتی با خاله هام من دختر خاله هام زندایی دیگم میشستیم مامان بزرگمم عاشق اینه کمکش کرد درس خوندن دانشگاه رفت حالا چرا با من لج افتاده نمیدونم با بقیه عادیه جز من حالا اون هفته این به من بی احترامی کرده مامان بعد دایم میگه سارا به ما احترام نگذاشت زنگ بزنم چی بگم به دایم میدونم تهش مجبورم عذر خواهی از خانومش کنم اخه سر چی؟