2777
2789

اول از کسانی که اعتقاد ندارند خواهش میکنم تاپیک رو ترک کنند من خودم بالای ۳۰ ازدواج کردم با این کار خواستگاران خوبی داشتم و هر دو طرف موافق بودند تا یه مراحلی پیش میرفت و یهو بی دلیل بهم میخورد من با کشف مطلب در خواب که تو تاپیک آخرم هست تو خواب بهم گفتن هم سحر دارم هم جن عاشق ،و کسی که با سحر و طلسم و چشم زخم مانع ازدواجم بود از آشنایان بود منم شروع کردم به پخش قرآن بقره،یس،اذان مخصوصا موقع خواب با صدای کم،و اوایل خوابهای ترسناک میدیدم که نشان دهنده این بود که موکل سحر و جن عاشق دارند اذیت میشن برای همین قصد ترساندن منو دارند تا ادامه ندم اما من ادامه دادم برای محفظت میتونین قبل از خوتب ۱۰ بار آیت الکرسی بخونید و دور خود بصورت دایره فوت کنید من ادامه دادم  و کم کم کشته شدن موکل سحر و تو خواب میدیدم بهرحال با کمک قرآن تونستم ازدواج کنم تجربه دیگرم برای بخت گشایی یکی از عزیزانم هست که در ادامه تعریف میکنم

اول از دوستانی که وارد تاپیک میشن خواهش میکنم برای روح مادر عزیزم یک صلوات بفرستید و از خدا بخواین گناهانش رو ببخشه و بهشت نصیبش کنه هر که این لطف رو میکنه لایک کنه تا منم براش صلوات بفرستم و برای خوشبختیشون دعا کنم

در مورد یکی از عزیزانم که در ازدواجش مشکل میافتادوچند سال بود خواستگار خوبی نداشت با این که از همه نظر چه تحصیلات و کار و وضعیت خوانوادگی در سطح خوب بودیم   چند سال دعا کردم قرآن خوندم چله یس گرفتم ولی جوابی نگرفتم  تا اینکه تو خواب دیدم بهم گفتم که جن عاشق داره و اگه قرآن پخش کنه جن عاشق از بین میره اما اون شخص به حرفهای من اعتقادی نداشت و برعکس داعم در حال ترانه پخش کردن بود و به خاطر ناامیدی نماز رو ترک کرده بود من نذر نماز شب کردم و نذر کردم تا آخر عمرم اگه خدا لایق بدونه شبی ۲ رکعت نماز شب بخونم البته نماز شب ۱۱ رکعته اما چون میخواستم برای همیشه بخونم دو رکعت نذر کردم که انشالله بتونم بخونم اویل سخت بود از خواب پا میشدم و گوشی رو خاموش و دوباره میخوابیدم اما کم کم تونستم و شروع به نماز شب کردم من ۲ رکعت نماز شب بعد استغفار برای خودم و اون شخص و مادر عزیزم میکردم و بعد دعا کمتر از ۳ ماه خواب دیدم جن عاشق اون شخص کشته شده و بهم گفتند دیگه میتونه ازدواج کنه خدا رو شکر چند مورد خواستگار خوب پیدا شد و ایشون عقد کردند و انشالله خوشبخت بشن من تجربه خودم رو با شما در میان گذاشتم شاید برای یکی مفید باشه

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



اول به همه دوستان توصیه میکنم سراغ ساحر و جادوگر نرند چو ن روزی نیست که پیام نداشته باشم از کسانی که میگن رفتن سحر گرفتند حالا مشکلاتشون حل نشده که هیچ   بدبختی و مریضی و نکبت سحر   ولشون نمیکنه بعضی ها ممکنه موقت سحر یه مشکل رو کم و بیش حل کرده ولی الان گرفتار بدبختی و مریضی و نکبت سحر شدند و دلیلش حظور شیاطین و جنهایی که با سحر وارد خونه و زندگی و بدنشون شده  و چون خودشون سراغ سحر رفتند به آسانی نمی رند  اول طلسم و دعا و سحرهایی که تو خونه دارید بندازید داخل آب سوره بقره و باطل السحر پخش کنید بعد بندازید آب روان، خونه رو بشورید در حین شستشو بهتره سوره بقره پخش کنیدپخش سوره بقره هر روز و بعدش رقعیه باطل السحر روزی ۳ بارمیتونید کنار دستگاه پخش آب سرباز بزارید بعد بخورید ،پخش قرآن مخصوصا بقره ،یس،اذان ،آیت الکرسی حتی موقع خواب با صدای کم قبل از خواب ۱۰ بار آیت الکرسی بخونید دور خود فوت کنید دود کردن اسفند خوبه،خوندن نماز و دوری از گناه و استغفار ، نماز باطل السحر حضرت زهرا برای باطل کرده سحر خوبه میتونید نشسته بخونید اگه خواب ترسناک دیدید نترسید ادامه بدین بزودی برطرف میشه  و برای بخت گشایی نماز شب اگه شده ۲ رکعت یا حداقل ۱ رکعت وتر در حد توان نیم ساعت ،۴۰ دقیقه قبل از اذان صبح عالبه،نوشتن سوره احزاب رو امتهان کنید در حد توان صدقه و کمک به دیگران مثل شاد کردن دل غمگین ،امید دادن به ناامید و دوری از شکستن دل و مسخره کردن دیگران، و به خدا بگین انشالله اگه مشکلتون رو حل کنه شما هم تجربه تون رو از نماز شب و قرآن به اشتراک بزارید و دیگران رو به قرآن و نماز و دوری از سحر دعوت کنید مثلا ۲۰،۳۰ بار در حد توان تاپیک بزنید

من اگه یه خانم قدبلندبالای ۱۷۵گیرم بیادولی واقعاببینم خوبه اخلاقش وتوسختیها ومشکلات کنارم باشه واینکه مهریه ۵سکه بیشترازم نخواد😅🙃 همین العان حاظرم بگیرمش خدایی جدی میگم

سحر و جادو و جن و این حرفها رو حقیقت خیلی اعتقاد ندارم 

اما خواهر شوهرم 

براش خواستگار میاد ها 

خودش هم به شدت ازدواجی و اصلا براش موقعیت طرف مهم نیست فقط میخواد ازدواج کنه .اما جور نمیشه


یک مورد اومد براش پدرش راضی نبود 

ما هم هیچ دخالتی نکردیم و به همسرم میگم فقط اونجا باش اما هیچ‌ نظری نده....

خب جور نشد ..پسر هم مشکل اخلاقی و موارد زیادی دیگه داشت 

یک روز ما رفتیم عقد دختر خاله م

من احساس کردم داماد رو میشناسم 

هی فکر کردم و فکر کردم تا یادم اومد این اون پسر که اومد برا خواهر شوهرم و جور نشد ...


خلاصه توی یک مهمونی خونه مادرم 

خونواده شوهرم اون پسر رو‌دیدن و متوجه شدن داماد خاله م شده ...حالا زبونبسته دختر خاله م هیییچ زندگی خوبی نداره در کنار این آقا.....

اینها دیگه هررررر کجا نشستن گفتن من باعث بهم زدن خواستگاری هاش میشم و خواستگار ها رو میبرم برای اقوامم....در این حد کوته فکر و بی منطق....


یه مورد دیگه اومد برا خواهر شوهر 

باز ما هیییییچ دخالتی نکردیم ..حتی تو خواستگاری هم نرفتیم...

یه روز خودش زنگ زد به شوهرم گفت برو تحقیق 

ایشون هم رفت و برگشت گفت تمام محله شون میگن معتاد 

من کل جونم لرزید گفتم ای خدا حالا چطور بهشون بگیم ؟

خودم رفتم با همسرم و گفتم باید خودم ببینم مردم چی میگن؟؟

سوپری نزدیک خونه شون گفت حقیقت بشدت معتاد 

حتی مادرش اومده بهمون گفته اگر اومدن تحقیق الکی بگید خوبه..


رفتیم خونه پدر شوهر 

هیچ کدوم از خانواده راضی نبودن چون پسر رو دیده بودن 

یازده سال هم از دختر بزرگتر بود 

شوهرم بهش گفت به من گفتی برو تحقیق 

نتیجه تحقیق هم اینه 

اما من هیییچ دخالتی نمیکنم و تصمیم با خودته...

بقیه خانواده در اومدن بهش که اگه با این ازدواج کنی باید قید ما رو بزنی و کلی بحث دیگه 

.

خواهر شوهرم که زورش به اونها نمی‌رسید پرید به شوهرم 

که تو خودتو زنت نمیذارید من ازدواج کنم 

و نفرین کرد به بچه م...

دنیا روی سرم خرااااب شد 

انقد گریه کردم که خدا می‌دونه 

دلم خیلی شکست ....

گذشت و خواستگاری دیگه اومد و ما دخالت نکردیم 

سه ماه نامزد بودن 

سه ماه با هم در ارتباط بودن 

یه جشن نامزدی و یک بله برون گرفتن 

اقوام رو دعوت کردن 

خرید کردن 

مهمونا دعوت کردن 

چند روز مونده به جشن عقد

یهو بی دلیل خانواده پسر خریدها رو پس آوردن و گفتن پشیمون شدیم گذشششت و کسی نفهمید چرا؟؟؟

دختر ضربه روحی خورد 

رفت پیش روانشناس و....

یکی دوسال گذشت باز هم همین برنامه پیش رفتن تا شب بله برون 

مهمون ها هم دعوت 

اینبار منو‌ دعوت نکردن 

خلاصه مثلا اگر قرار بوده ساعت هفت بیان برا بله برون 

مهمونا هم بعضی هاشون رسیدن 

خانواده داماد تماس گرفتن که ما منصرف شدیم و همه چی تمام 

چند ماه یا یک سال بعد باز یکی اومد 

اینبار هم منو دعوت نکردن تا جایی پیش میرن که بله برون خودمونی تدارک میبینن

زایمان کرده بودم و روحیه م حساس بود 

بی خودی گریه کردم و میگفتم خدایا خودت که میدونی ما هیییچ وقت دخالتی تو کار این دختر نکردیم 

اما آبرو برام نذاشتن انقد به همه میگن من مانع ازدواجش میشم....

باز هم هی منتظر منتظر میبینن خبری از خونه پسر نیست 

و وقتی با یک رابطه دلیل رو میپرسن میگن که پشیمون شدیم ....

باز هم گذشت و یک خواستگار دیگه اومد 

اینبار هم ما رو نگفته بودن 

تا شبی که باید بله برون خودمونی بگیرن 

اقوام میگنشون که باید داداشش هم باشه 

من اینبار هم به همسرم گفتم لام تا کام حرف نمی زنی 

رفتیم پسر اصصصصصلا مورد قبول همسرم نبود 

اما سکوت کرد 

جشن و بله برون و جشن عقد تماااام کارها رو انداختن گردن من و همسرم 

گرچه هیچ دلخوشی نداشتیم 

اما کم نداشتیم براش 

گذشت و این دونفر عقد کردن 

یک ماه بعد همش دختر تو خودش بود و پژمرده تر میشد

اونوقت متوجه شدیم پسر بهش گفته من پشیمون شدم و نمیخوامت 

از این دادگاه به اون مشاور خانواده و وکیل و شورای حل اختلاف 

هر چه کردن پسر راضی به ادامه نشد 

و در نهایت یک سال بعد توافقی طلاق گرفتن 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز