از سر کار اومدم ماشین پارک کردم درب خونه تو کوچه بودم صدای زن همسایه میومد جیخ داد میزد با آخرین صدا میگفت کمک کمک. گفتم چی شده یعنی خدا نکنه شوهرش میزنتش. رفتم درب خونشون بزنم یک دفعه یه نفر از خونشون دوید بیرون رو صورتش بسته بود همی جور داشت میدوید با ی نفر موتور سوار منتظرش بود فرار کنن پشت سرش منم دویدم گرفتمش با مشت زدم تو سر صورتش اونم با ی. چاقو زد تو دستم ولی از دستش گرفتم رو صورتش برداشتم اون شال که بسته بود وای مردم جمع شده بودن بالا سرم