تنهای متفاوت با مردم شهر سالها در انتظار هجرت از کشور و مردمی که غریبن برام ، بالاخره یه روزی میرم و روحم آزاد میشه از این همه خصم بزودی یکسال تا دوسال آینده و این روزها به یه خاطره تلخ دور کمرنگ تبدیل میشه و کم کم محو میشه و اون روز تولد جدید و زندگی جدیده برام