بخدا یبار با یکی از دوستام رفته بودم خیابون
باهاش رو دروایسی هم داشتم
برعکس این بیشعور یهو سبز شد جلوم پشت موتور دوستش بود از کنارمونو رد شدن بقران قسم سرشو عین جغد یهو چرخوند عقب منو نگاه کرد که ببینه منم یا ن
دوستمم فهمید حتی
بعدش رفتیم نشستیم یه جا خوراکی بخوریم اونم اومد همونجا 😐 بخدا برگام ریخته
من باهاش هیچ حرفی ندارم
چند ماه دیگه ام انشالله میرم دانشگاه
ولی این ادم نمیدونم چه مرگش بود