2777
2789
عنوان

کی ادبیاتش خوبه

221 بازدید | 40 پست

دو تا شعر و یه داستان دارم 

ارایه های ادبیشو میخوام 

تو گوگل هست ۶ تومنه ولی هرکاری میکنم که بخرم خطا میده 

هرکی اگه بلده و تمام ارایه هارو بنویسه ممنون میشم 

یه مبلغی هم تقدیمشون میکنم 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بگو

نیل هستم🥹💙دختر شمالی✌🏻و سبز خواهی شد؛ با باریکه کوچکی از نور🫠🌼 وقتی میسپاری به خدا؛ قشنگتر پیش میره🌻سوالی درباره زبان اینگلیسی دارید‌ میتونم بهتون کمک کنم🩵🦋مهربون باش،زندگی آینه است🫵🏻🪞اعتماد بر خدا محکم‌ترین امید من است🩷🤝🏻کمتر بترس،بیشتر امیدوار باش🦋 عادت های مثبت در زندگیت ایجاد کن🧸🪄 خودت رو اولویت قرار بده و برای ارامشت تلاش کن🧘🏻‍♀️🌾خوشگل‌ترین اتفاق دنیا اینه که وقتی داره بارون میاد و داری نارنگی پوست می‌کنی،میبینی نارنگیت یه نی نی کوچولو تو شکمش داره🥹💕درختارو بغل کنین؛ قشنگ ترین حس دنیاست🌲🌞

ای آن که غمگنی و سزاواری


وندر نهان سرشک همی باری


از بهر آن کجا ببرم نامش


ترسم ز بخت انده و دشواری


رفت آن که رفت و آمد آنک آمد


بود آن که بود، خیره چه غمداری؟


هموار کرد خواهی گیتی را؟


گیتی‌ست، کی پذیرد همواری


مُستی مکن، که ننگرد او مُستی


زاری مکن، که نشنود او زاری


شو، تا قیامت آید، زاری کن


کی رفته را به زاری باز آری؟


آزار بیش بینی زین گردون


گر تو به هر بهانه بیازاری


گویی گماشته‌ست بلایی او


بر هر که تو بر او دل بگماری


ابری پدید نی و کسوفی نی


بگرفت ماه و گشت جهان تاری


فرمان کنی و یا نکنی، ترسم


بر خویشتن ظفر ندهی باری!


تا بشکنی سپاه غمان بر دل


آن به که می بیاری و بگساری


اندر بلای سخت پدید آید


فضل و بزرگمردی و سالاری

چو از آفرین گشت پرداخته


بیاورد گلرنگ را ساخته


نشست از بر زین و ره برگرفت


خم منزل جادو اندر گرفت


همی رفت پویان به راه دراز


چو خورشید تابان بگشت از فراز


درخت و گیا دید و آب روان


چنان چون بود جای مرد جوان


چو چشم تذروان یکی چشمه دید


یکی جام زرین برو پر نبید


یکی غرم بریان و نان از برش


نمکدان و ریچال گرد اندرش


خور جادوان بد چو رستم رسید


از آواز او دیو شد ناپدید


فرود آمد از باره زین برگرفت


به غرم و بنان اندر آمد شگفت


نشست از بر چشمه فرخنده‌پی


یکی جام زر دید پر کرده می


ابا می یکی نیز طنبور یافت


بیابان چنان خانهٔ سور یافت


تهمتن مر آن را به بر در گرفت


بزد رود و گفتارها برگرفت


که آواره و بد نشان رستم است


که از روز شادیش بهره غم است


همه جای جنگست میدان اوی


بیابان و کوهست بستان اوی


همه جنگ با شیر و نر اژدهاست


کجا اژدها از کفش نا رهاست


می و جام و بویا گل و میگسار


نکردست بخشش ورا کردگار


همیشه به جنگ نهنگ اندر است


و گر با پلنگان به جنگ اندر است


به گوش زن جادو آمد سرود


همان نالهٔ رستم و زخم رود


بیاراست رخ را بسان بهار


وگر چند زیبا نبودش نگار


بر رستم آمد پر از رنگ و بوی


بپرسید و بنشست نزدیک اوی


تهمتن به یزدان نیایش گرفت


ابر آفرینها فزایش گرفت


که در دشت مازندران یافت خوان


می و جام، با میگسار جوان


ندانست کاو جادوی ریمنست


نهفته به رنگ اندر اهریمنست


یکی طاس می بر کفش برنهاد


ز دادار نیکی دهش کرد یاد


چو آواز داد از خداوند مهر


دگرگونه‌تر گشت جادو به چهر


روانش گمان نیایش نداشت


زبانش توان ستایش نداشت


سیه گشت چون نام یزدان شنید


تهمتن سبک چون درو بنگرید


بینداخت از باد خم کمند


سر جادو آورد ناگه ببند


بپرسید و گفتش چه چیزی بگوی


بدان‌گونه کت هست بنمای روی


یکی گنده پیری شد اندر کمند


پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند


میانش به خنجر به دو نیم کرد


دل جادوان زو پر از بیم کرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز