مدام ازخودم میپرسم چیشد ک ب این روز افتادم چیشد ک انقد حقیر شدم چیشد ک این بلاها سرم اومد ؟ چجور تونستم برگردم ب جهنمی ک ازش فرار کرده بودم ؟؟؟؟؟ اخه چجور تونستمممممممم حتی اگه از بی کسی میمردمممم حتی اگه دق میکرد و کارتون خواب میشدیم با بچه هام نباید برمیگشتم ب جهنمی ک ازش وحشت داشتم وای خدا لعنتم کنهههههه چجوری بخاطر خودخواهی خودم بچه هامم توسری خور کردمممممم چجوری من ۱۰ ماهه با مادری ک اگه یه سگ و دوروز بزاری کنارش روز سوم میمیره دارم با بچه هام سرمیکنم ؟ چجووووور ممکنه واااااای ک با ادم پارانویید زندگی نکردید ک بدونید چ دردیهههههههه حتی تیمارستان تحملشونو ندارههههه مدام توهم توئه داره از ظهر ک ازسرکار بدمیگرده مدااااااام داره توگوشم ݝر میرنه تا جایی ک حس میکنم نفسم بالا نمیاد دیگه میگه تو من ک سرکارم زن میاری خونه واسه بابات تو اومدی اینجا ک واسه بابات زن بگیری من ک نیستم تو و بابات رابطه دارید وای ب حتی زنی ک از توکوچه ردشه گیرمیده ک ب هوای زن دوم بابام شدن اومده توکوچه ب همسایه ب فامیل دوست اشنا غریبه..... مثلا میگه پسرتو از قصد ازمن عکس زشت گرفته ک بیاره نشونت بده بمن بخندید بگید دماغش گنده اس تو ازقصداینجور راه میری ک ب بابات بگی من فلان جام از مامانم بزرگتره تو موهات و بازمیکنی ک بگی موهات از من قشنگ تره بابات منو طلاق بده
وای الله اکبـــــــــر ک اگه سنـــــگ بود اب میشد من چجوووووووور دارم