بعد همونطور که بین جمعیت ایستاده بودم یکی از پشت به پای من زد گفتم چیه؟
گفت منو میشناسی؟گفتم نه تو کی هستی
گفت من فلانی هستم
الان سه سالهکه مردم
من مغازت روغن ماشین عوض کردم صدهزارتومن بهت بدهکارم تو دفترت صفحه فلان اسمم نوشته
اگه حلال میکنی که حلال کن
اگه حلال نمیکنی خونه من فلان نقطه از شهر هست برو خونمون
پدر مادرم و زن وبچم خونه هستن ازشون پولو بگیر
و چند جای دیگه هم بدهکارم
مغازه هارو یکی یکی گفت و گفت به خانوادم بگو برن بدهیمو صاف کنن وگرنه حالا حالاها من اینجا معطلم