تروخدا خواهر قربونت برم
چه قشنگی
قبل همه اینا یه آقای دیگه بود اون خواست بهم بزنه میونمونو با نامزدم که موفق شد و ما یسال جدا شدیم از نامزدم،اون آقا تلافی میکرد چون جواب رد دادم
تو این فاصله این دو تا داداش و پسر خالشون خواستگارم بودن از یه عروسی که دیدن،من به پسرخاله هه گفتم نه و با زبون خوش رفت
این دو تا که باهم دعوا کردن من با یکیشون حرف میزدم اون یکی فهمید دیگه دعوا شد
یکیشون همچنان تشنه خونمه میترسم ازش یکیشون ازدواج کرد
من که شکایت کردم پلیسه فامیل یکی از کاربرای اینجا بود اون معرفی کرد
رفتم حضوری شکایت کردم،اینبار این گفت یا مال منی یا مال خدا
بعدش نامزدم برگشت و نزدیک ازدواج همین پلیس بیشرف اومد برادرشوهرمو پیدا کرد و عکسا و فلانو نشونش داد
هیچی دعاهای دشمن گرفت و من جدا شدم