خاب دیدم برادرشوهرم اومده خونمون قلیون میکشه منم از قلیون بدم میاد ب شوهرمم تعارف کرد ب زنشم گفت بره از تو ماشین عرق بیاره منم حرص میخوردم شوهرمم عین خیالش نبود بعدش یهویی رفتم بیمارستان عیادت پدر نامزد سابقم بعدش منو میخاست برسونه عروسیم
نمیدونم چی شد یهویی مادرم مادر بزرگم اینا اومدن بیمارستان رو بار کردیم تو وانت شوهرم بعدش دیرم شد پدر نامزد سابقم اومد تووبیمارستان دنبال من تا منو برسونه عروسیم
همشم تو راه میگفتم من بدبخت شدم خانواده شوهرم چقدر اذیت کنن ارامشمو ازم گرفتن مگه مجردی چش بود ک الان باید حرص خانواده شوهرمو بخورم