بخودا ما خانم ها ها خیلی ارزش داریم ــ بنده مطلقه هستم ـ
یک آقای مدتی ازم خوشش اومده بود و یک خانوم رو واسطع داد ک با هاش آشنا بشم و من بی محلی میکردمــ هی زنگ هی پیام هی دوستت دارم ـویدو های عاشقانه ـ
یک پسر ظاهر ساده و معمولی من بی نهایت سرم
مدام ک عاشقتم و فلان من جریان رو به مامانم و ابجیم گفتم فقد یبار آین آقارو دیدم ک با هم مثلا قرار گذاشته بودیم
بهم میگفت اینهمه بی محلی شاید ب خاطر اینه ک منو دوستم نداری یا پای کسی وسطه
حتی بهم میگفت اینقدر زیبای حق اینکه ژل لب بزنی یا موهاتو نباید کوتا کنی . بهم گفت دوستت دارم ولی ترس ابن دارم خانوادم مخالفت کنن واسه ازدواج چون نمیدونن جدا شدی و یک فرزند داری
خلاصه یبار داشتم بااهاش صحبت میکردم تا اینکه گفت تلفن با مامانم .
نمیدونم فیلم بود چی بود😒 خلاصه مامانش بهم گفت پسرم گفته از یک خانومی خوشم اومده و فلان انشاالا بیام ببینمت و خوشبختم ازتون
این آقا میخواست مدام منو خرج کنه و ولی حرف اززاینکه روابط جنسی محال بود بزنه و اعتماد داشتم بهش
فقد میگفت دوست دارم بببینمت
ـحالا این جریان هارو خانوادم میدوننن ـ مامانم منو دیوانه کرده مدام میپرسه ازم که طرف چ کار کرد حرف حسابش جیه؟؟
نمیدونه که دیروز برای همیشه تموم کردیم و خداحافظی ـ
چه کنم دیروز قبل از کات آمد یک گل بزرگ بابا آدم آورد خونه بابام ـ
دلیل کات بخاطر این بود ک حوصله مرد جماعت نداشتم اون فقد دیدار میخواست ــ و شرایط ازدواج هم نداشت
ــــ
ــ فقد مونده مامانم کله منو بخوره😭😭 اشتباه کرد قبول کردم ـ و أشتباه کردم ب مامامم مفصل تعریف میکردم