من به پسری حس داشتم
در واقع عاشقش بودم ...
عشق عمیق ....💔😔
من و ایشون اشنای خانوادگی هستیم و همدیگه رو توی فروشگاهشون میدبم و گاهی هم کلام بودیم
حرف میزد و نگاه عمیق میکرد و شوخی ریزی میکرد
الان ازدواج کرده
من حتما باید اون فروسگاه دوباره رفت و امد کنم
( نگید نرو ، اونجا نرو مفصله داستان ... حتما اونجا باید برای خرید برم )
ایشون متاهل شدن ، گاهی میخواد منو با حرفش بخندونه ولی من اصلا دوست ندارم به جز حرف های موردنیاز ، نگاه و شوخی بینمون رد وبدل بشه ...
(چون متاهل هستن و اصلا حالم بد میشه )
فکر نمیکردم در عین متاهلی بخواد باز عذر میخوام با دختر دوباره حرف بزنه ...
راهکار لطفا 🌹🙏🙏🙏🙏