سلام درمورد تایپک دیروز
امروز محضر نرفتم از پدر مادرم کمک گرفتک ظفلی ها خیلی عصبی شدن بغض کردن خیلی ناراحتم براشون
برای اخرین بار به شوهرم فرصت دادم حرف بزنیم اما کاملا عوض شده بود خیلی عصبی بود فهمیدم زن های اطرافش زن های فامیل دوره اش کردن و کلی دروغ درمورد من گفتن ضمنا سه چهارنفرشون بیوه هستن و بیشتر خانوادشون طلاق گرفته ان و اعتیاد شدید دارن پسراشون دو نفرشون اور دوز کزد در ذثر اعتیاد شدید به شوهرمم شک دارم
اومد خونمون و با صدای بلند حرف زد با مامان بابام بی احترامی حس میکنم نباید غرورمو زیرپا میگذاشتم
منم زنگ زدم پدرمادرش اومدن
پدرش میگفت من اگه زنم وقتی عصبی ام حرف بزنه تیکه تیکه اش میکنم
مادرش هم ازون طرفداری میکرد
خیلی دروغها گفت بعد به من میگفت تو دروغ گویی و بازیگری
باورم نمیشه چه بلایی سر این مزد اومده کلی حرص خوردم
مامان بابای من ارومو مظلوم نشسته بودن
مامان بابای اون هی داد میزدن منم که داد میزدم با صدای بلند حرف زدم چپن ناحق میگفتن دست خودم نبود
دیگه همه چی برام تموم شد فقط در عجبم بعضی خانواده ها واقعا براشون مهم نیست بچه ها شون دارن جدا میشن؟ این سومین طلاق توی خانوادشونه جدا ازفامیلای نزدیکشون که همه جدا شدن
نمیفهمم چرا بغضی خاهر ها و مامان ها فکر میکنن هووی عروسشون هستن؟
خیلی خوشحالم که دیگه تصمیم نهایی رو گرفتم و قراره جدا بشم دیگه استرس تپش قلب ندارم
اما حس میکنم تا یمدت وابستگی و خاطرات ازارم بده کمکم میکنید چیکار کنم فراموش کنم؟
جلوی همه به من گفت تو بعد من خوار و حقیر میشی بدبخت میشی از بدنم ایراد گرفت خیلی سرخورده شدم از شدت خجالت کل بدنم داغ شده بود مثله گوله اتیش
نتونستم از حق خودم دفاع کنم نتونستم حرفامو خوب بزنم امیدوارم خدا جوابشو بده