مثلا خودم راحت میتونم برم بیرون
با دوستا کافه، کافی شاپ، ورزش میریم دوچرخه سواری
دوست پسر دارم راحت میریم دور میزنیم میخندیم کیف میکنیم
درسمم میخونم
واقعا حس میکنم این همون زندگی بود که من از دنیا میخواستم
ولی خب مامانم اصرار داره ک همه چبز ازدواجه و دوست پسر حرومه و ازین چرتو پرتا
من دوس ندارم فعلا میخوام عشق و حال کنم
نظرتون چیه
زندگی با روش من یا با روش مادرم که ی دختر افسرده و سرکوب گر تحویل جامعه میده