سلام بچه ها،الان تو وضعیتی هستم که حال روحیم خیلی داغونه،دو تا بچه هامو خودم به تنهایی چند ساله بزرگ میکنم،نه خیر از جوونیم دیدم نه هیچی،تا وقتی که شوهرم بود که فقط کتک خوردم و به خاطر بچه هام دم نزدم،بعد افتاد زندان و من شدم هم مادر بچه هام هم پدرشون،همش از آینده میترسم،تو خونه آنلاین شاپ دارم یه روز مشتری دارم ده روز ندارم،دیگه واقعا خسته شدم،روز و شب از شدت خستگی انگار بلدوزر از روم رد شده،هم جسمی هم روحی خیلی خسته ام،پشتوانه مالی هم متاسفانه از سمت خانواده ام ندارم،مامانم که در طی این چند سال یک بار زنگ نزد بگه دختر با بچه هات زنده اید یا مرده،چیزی لازم نداری برات بیاریم،اما چند وقت پیش رفتم خونه خواهرم دیدم براش تستر،همزن دستی،خرد کن و...خریده در حالی که سر جهازش خریده بود اما چون خراب کرده دوباره خریده،یه بار دیگه با خواهر بزرگم خونه شون بودیم موقع رفتن یک کیسه برنجی گردو قایمکی از من داد بهشون در حالی که وضع مالی اونا خوبه،قبلا من بهش گفتم داری بهمون بدی گفت ندارم خیلی خیلی دلم شکست،خودش گفت رفتم خونه داداشت نزدیک پنج میلیون فقط خواروبار براشون خریدم بردم اما زن داداشت چشم نداره ما رو ببینه،در حالی که داداشم وضع مالیش توپه،من خودم اهل خدا و نماز هستم،تو این چند سال یکبار دستم و پیش هیچ احدی دراز نکردم ازشونم توقع ندارم اصلا اما بعضی چیزا واقعا درد داره
بچه ها به نظرتون این روزای منم میگذره؟
عمر و جوونیم رفت دیگه پس کی درست میشه؟
