من ک همه جوره خوب بودم براش
هیچوقت هیچوقت بهش خیانت نکردم حای در حد نگاه کردن ب کسی
همیشه همهجور ساختم باهاش تو بی پولی هاش تو دعواها تو مشکلات هیچوقت از زندگیم قهر نکردم هزار جور بلا سرم آورده موندم و موندم
دلم گرفته
خیلی حال روحی داغونی دارم
همش از خونه فراریه من ک چیزی ازش نخاستم من ک طلا نخاستم ماشین نخاستم خونه نخاستم مسافرت نخاستم تفریح لاکچری نخاستم من ک کمو کسری نداشتم ن ظاهری ن اخلاقی من ک خانواده معمولی داشتم اون چرا با من این کار رو میکنه ؟
چرا منو نمیخاد دلم مثل گلوله آتیشه بچه شیر میدم آروم اشکام میریزه ولی بروز نمیدم مادرم ناراحت نشه
چرا من باید از محبت همسرم محروم باشم ؟ هیچ جوره راه نمیده
مگه من چقدر بدم ک اون منو نمیخاد ؟ ک حتی حاضر نیست ۲ ساعت تو خونه با من و بچه ها وقت بگذرونه ؟ چقدر آب بشم گریه کنم خون دل بخورم چیکار کنم هرررر راهی ک فکر کنید امتحان کردم اون منو نمیخاد زبونی میگه وقتی پای عمل ک میرسه هیچ هیچ برای عالم و آدم وقت داره الا من حالم از زندگیم بهم میخوره