شوهرش هربهونه ای پیدا میکرد زنگ میزد همسرم دری وری میگفت و دلش میخواست منو شوهرم ب جون هم بیفتیم زندگیمون ناآروم بشه ولی موفق نشد خداروشکر.
آبروم حتی جلو شوهرم رفت شوهرم ازونا بیزارشد ارتباطمونو کلا بریدیم
حالا ی اتفاقی براشون افتاده خیلی داغدار شدن حتی همسرش ک دلش سنگ بود شب و روز گریه می کنن و عذادارن
بارها مادرم گفت فعلا به کینه ها فکر نکن زنگ بزنین با شوهرت ی حالی بپرسین اونا داغدارن
جالب اینجاست😂 هیچوقت پیشقدم نشدن عذرخواهی و اشتی کنن حالا اون خانوم گفته اگه مشکلش حل شد نذر کرده با من اشتی کنی واس یک نذر!. بنظر شما این کارش دلیه یا اجباری؟!
حالا من چیکار کنم بنظرتون
جای من باشین واس دلجویی و احوالپرسی زنگ می زنین؟
از طرفی هم دلم واسش میسوزه چون غیر منو مادرم زن دیگه ای رو نزدیکش نداره واقعا. بقیه هم فکو فامیل ان