خواهرم حال روحیش این روزا خیلی بده بخاطر دعوا با شوهرش. منم چون میخاستم روحیش عوض بشه با دوستام بردیمش رستوران.. ی اقایی بود سفارشارو تحویل میگرفت و اینا. ب خاهرم هی گیر داده بود. شماره میپروند براش. خاهرم زیر پاش شماره رو له کرد. وقتی سفارشارو واسمون اورد خاهرم کارتو بهش داد. بهش میگه بخاطر چشای قشنگت مهمون من باشید💔😐خاهرم با دو دستاش پیتزاهارو گرفت پرت کرد اونور و پا شد رفت. چون عصبی بود کلن
الان خودم ب شدت حالم بده. ابروم جلو رفیقام رفت. شما بودید چیکار میکردید؟