ده تا کلمه بی ربط بگید جمله بسازم

زمان کرونا مانتو پوشیده بودم با ژیانم برم بیرون طلا بخرم که دوستم زنگ زد گفت دستم به دامنت بیا خونه ما من تازه سقط کردم قابلمه گرفتم دستم غذا درست کنم با سر خوردم زمین فقط سر راه برام انگور و پسته بگیر‌ که یکم جون بگیرم منم که ضدحال خورده بودم پاشدم یه لیوان نوشابه بخورم که راه بیفتم برم که سوزن رفت تو پامو خودم فلج شدم 

زمستون من برخلاف خیلی آدم ها از سلول تنهایی خودم میام بیرون و میرم وسط جنگل زیر درخت گردو یه‌ چای آتیشی‌میزارم فقط بدی ماجرا اینه که سرویس بهداشتی وجود نداره درست مثل مترو و این واسه من که خیلی حساسم یکم سخته اما حال و هوای اون پتویی که دورم خودم میپیچیم و تخمه ای که تو جاده میشکونم رو با هیچی عوض نمیکنم حتی اگه مورچه بیفته تو چاییم 

تلفنم زنگ خورد یه نگاهی به آسمون کردم گفتم خدایا خودش با صداقت بیاد همه چیو اعتراف کنه که یک دفعه یه دمپایی از بالای ساختمون افتاد تو سرم و با کله رفتم تو دیگ نذری آش و سمنویی که همسایه درست کرده بود یهو به خودم اومدم که بدنم میلرزید و داد زدم گفتم کدوم گوسفندی این کارو کرد که همسایه پتو اورد برام که گرمم بشه 

مرد کله کچل آش دوغ خور مثل کلاغ یه زندگی عاشقانه برام ساخت که تو هوای بارونی و سرما هم تنور زندگیمون گرمه و هیچ مترسکی هم به حریم شخصیمون نمیتونه نفوذ کنه 

تو بگو