وای من خودم خیلییی آدم بیخیالی بودم،اصن استرس نداشتم،از وقتی اومدم این مدرسه خیلی اذیتممم افسرده تر شدم،اضطرابم خیلی اذیتم میکنه،نمرهامم افتضاحه...الان کلاس دهمم رشتم انسانیه،ولی میدونم دبیرستان با متوسطه اول و دبستان متفاوته،اما خب تا به حدی آدم باید استرس بکشه،از یه حدی به بعد خیلی آسیب زنندست،من دارم نابود میشم،هر روز دو تا امتحان تخصصی،کنفرانس،پرسش،کلییی تکلیف،خب من بخدا دیگه نمیکشم
این استرسا به طرف
ازونطرف من قبل دادن کارنامه آبان ماه رفتم پیش مساور،قانعش کردم که کارنامرو به خودم بده،مامانم و بابام اصن نفهمن،خب اونم قبول کرد چون دلیلام منطقی بود،اما هی من میرفتم کارناممو ازش بگیرم سه چار روز پشت سر هم،هی میگف نه،الان نمیدم،الان وقت ندارم،برو زنگ تفریح بیا،برو زنگ بعد بیا،هییی منو پیچوند که بهم نده،منماستزس گرفتم که چرااا بهم نمیده،نکنه نگه داشته زنگ بزنه مامانم بیاد به اون بده،،،خلاصه من از استرس دیگه داشتم حون میدادم،دیگه امروز رفتم به زووور ازش گرفتم،هی بهانه میورد نمیداد،اما گف پدر مادرت باید بیان مدزسه درمورد کارنامت باهاشون حرف بزنم💔خببب من بهش گفتم نمیخااام،نمیتونم،اما خب گف بعدا باهات حرف میزنم
حالا کارنامرو بگه باز کمتر به فنا میرم،اگه بخاد درمورد حال روحیم باهاشون حرف بزنه من نابود میشممم،من اخساس میکنم کارنامه یه بهانست که بکشونتشون مدرسه،اخه بچه هایی بودن که نمرهاشون از من خیلیییی پایینتره اما اونارو چیزی نگفت،من ازین میترسم که رازامو بخاد لو بده...