یادم نمیاد اسمشو ولی چندتا دختر پسر بودن اکیپی میرن یه کلبه وسط جنگل تو اون کلبه یکیشون که خیلی گوه خورو فضول بوده از تو کمد یه کتاب خیلییییی قدیمی و کهنه پیدا میکنه که با زنجیر دورشو بسته بودن تا اسم کتابو میخونه....
آخه یکی نیست به این جونایِ خارجی بگه چه مرگتونه همش دنبال دردسرین....
یا میرن یه خونه میخرن که تا صدکیلومتریش هیچ خونه ای نیست بعد کلا ۳نفرن خونه ۳طبقه مامانه شب به پسرش میگه جَک عزیزم اتاقت طبقه سوم انتهای راهرو اتاق هزارو بیستو چهاره خوب بخوابی عزیزم😘
بعد اتاق مامان باباهه زیر زمینه...یعنی جک با ننه باباعه توله سگش سه طبقه اختلاف داره😡یعنی این بچه یچیش بشه ۳روز طول میکشه تا خودشو برسونه به ننه باباعه خرش....
بعد این جک گاو میره تو اتاقش همه جارو انگولک میکنه بابا برو زیر پتو بتمرگ دیگه،چیه هی چراغ قوه خراب برمیداری میری اتاق زیرشیرونی و تو باغ میگردی چراغ قوتم آخرش خاموش میشه به خاک میری