بچه ها من اشتباه کردم من اشتباه کردم ـ ایت آقا کابینت ساز ازم خوشش اومده بود منو فورا به خانوادم گفتم آبجی مامان ـ یکماهه مامانم درجریانه ـ طی این یک هفته مامانم مدام سوال پرسش میکنه
إین آقامدام میگفت میخام برام فلان گل رو بخرم نمیخای؟ ـ تا آخر بهم گل بابا آدم گرفت ـ
حالا این گل رو من نتونستم بگیرم ازش
بهم گفت این گل رو میخای ب عنوان آژانس ببرم خونه؟
ـ خلاصه خودش رفت گل رو تحویل مامان داد
ـ آقا نمیدونس که مامانم خبر داره این آقا پیشنهاد ازدواج داده بهم ـ
ولی مامانم از همه جیز باخبره