نشون نمیدم همین الان روش خط کشیدم واسه مردیم
به همسرم میگم می‌ره بهشون میگه
و نمیرم ی مدت، خودشون می‌دونن معمولا وقتی خیلی ناراحت بشم نمیرم مدت طولانی.
البته اوایل پیش می‌آمد الان نه خداراشکر .
من دیگه خواهر شوهرو دیدم اونو یادم رفته
خیلی زنگ میزنه به شوهرم عاصی شدم وقتی اون هست من دیگه مهم نیستم اصن فقط نظر اونه که مهمه
تو خودم می‌ریختم جوابش رو اصولا نمیدادم فقط حرص میخوردم ب شوهرم میگفتم اونم طرفداری مادرش رو می‌کرد و دعوامون میشد الحمدلله ک فوت شد امروز بعد از ظهر خوابش رو میدیدم اما یادم نمیاد چی بود فقط با جیغ نهههه نکن بیدار شدم احتمالا خواب میدیدم باز داره اذیتم میکنه
بستگی داره به موضوعش.
من کلا ارتباطم کمه باهاشون
دلخور بشم به همسرم میگم و یکمم فاصلم‌ر‌رو باز بیشتر میکنم
الیته بگم به راحتی و لوسی و‌خاله زنکی ناراحت نیمشم
کلا دیگه نمیرم خونه ش...اگه ببینم بیشتر حرف اضافه میزنه همونجا جوابشومیدم چون اینقدرتواین ۱۳..۱۴سال زندگیم دخالت کرده که اصلا برام مهم نیس ناراحت بشه یانه ..
قبلا به همسرم می گفتم از یه جایی به بعد فهمیدم بزرگترین خطایی که میشه توی زندگی کرد اینه که به یه مرد بدی مادرشو بگی اون طفلک چی کار کنه اخه
الان دیگه خودم از پس خودم برمیام و ناراحت بشم نشون میدم ناراحت شدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز