من کلا داستانام خیلی مفصله ولی خوب این چون از اول راضی نبود به عقدمون یه سری کارا کرد که بهم بخوره ولی بهم نخورد
سره همین هی زنگ میزد فوحش میداد به خودم و خانوادم
منم عین احمقا هیچی نمیگفتم ،میکفتم زشته
تا چند وقت پیش یه چیزی پیش اومد مجبور شدم بهش پیام بدم خطمم عوض کرده بودم
دیگه اینم تا دید منم زنگ زد دوباره فوحش داد منم منتظر فرصت بودم که قهوه ایش کردم خیلی دلم خنک شد