یه مهمونی داشتم مثلا بهش خوبی کردم اتاق خوابمون و دادم بهش خوابیدن فرداش همسرم لباس برداشت بپوشه گفت لک داره گفتم لباس خودته ببین چیکارش کردی بعد اون هر چی برداشتیم لکه روغن داشت شک کردم زیر تخت و نگاه کردم دیدم روغن ریخته
زندگی من که تعریفی نداشت ولی خود طرف از اون موقع یه روز خوش نداره