آورده گذاشته پیش مادرش
یه مدت پیش خودش بود تا اینکه شوهرش شروع کرد بهونه گرفتن یه بچه هم از شوهر الانش داره
میگه همش چپ چپ به بچه نگاه میکرد میخواست چیزی بخوره یا تموم میشد شیر یا میوه میگفت همه رو دادی بچه خودت خورده یکبار هم دعوا کرده با بچه به زنش گفته حق نداری بهش غذا بدی از گوشت سگ حرومترش باشه
حالا بچه رو گذاشته پیش مادرش گفته دیگه حق نداره بیاد خونه من