شهرستانم با خونه مادرم ۵ ساعت فاصله دارم
برادرم مبخاست بیاد اینطرفا کار داشت مامانمم اومد باهاش
دردای زایمانم چند روزه شروع شده
بچم سرماخورده صبح به مامانم گفتم سوپ بزار خودم رفتم دکتر برگشتم دیدم جوپرکا رو نشسته ریخته تو سوپ چوبا و بالاخره چیزایی که باید تو شستشو بره اومده بود رو آب
مرغا رو با پوست ریخته بود اصن یه وضعی حالم داشت بهم میخورد
نشستم تمام پوست مرغارو درآوردم بدش اومد
داشت گوشت سرخ میکرد انقدر روغن ریخته بود که یه ملاقه روغن ته ماهیتابه بود نمیشد بخوری
باز ظهر داشت سیب زمینی سرخ میکرد قاشق میکشید ته ماهیتابه گفتم مادر من با قاشق چوبی هم بزن
گفت جرا اینجوری میکنی
بازم بود من چنتاشو گفتم
با میل خودش اومد من نگفتم بیا که بگم زوری اومده
شما باشید چیکار میکنید؟؟