من چشمام از بدو تولد انحراف داشت که البته خدا رو شکر خدا پازل زندگی منو جوری چید تو بیمارستان استخدام شدم و یکی از بهترین چشم پزشک های استانمون که دوسال طول میکشه نوبت های عملش توی همون محل کارم منو دید و گفت بیا پیشم عمل کنم برات و خدا رو شکر عالی شده فوق العاده.
سالها پیش وقتی 19 سالم بود یه خانم از دوستان مون پیش خواهرم نشست گفت این اگه چشماش اینجوری نبود من اینو میگرفتم برای پسرم ممکنه چند سال دیگه بچه بگه من عقلم نمیرسید شما چرا همچین زنی برام گرفتید وقتی خواهرم اینو بهم گفت من خیلی دلم شکست گفتم پسر اون خانم سرباز فراریه اصلا در حد من نیست من هیچوقت قبول نمیکردم من دانشجو بودم و اون پسر دیپلمه بعدش گفتم کسی که مادرش بهش میگه بچه بیخود میکنن بخوان رو من دست بذارن به خواهرم گفتم باید جوابشو میدادی ولی خواهرم طرف اون خانم رو گرفت گفت حقیقت رو گفت برو چشمات رو درست کن.
گذشت پسره رفت با یه دختری دوست شد و عقد کردن بعد از عقد بازم میشنیدم که مادره پشت سر میگفت دوست داشته منو بگیره.
تو یه جمعی نشسته بودیم حرف از بچه شد خواهر پسره برگشت به من گفت نمیذارم دست بزنی منظورش به برادرزاده نداشته اش بود دل من اونجا شکست باز خدا گذاشت تو کاسه شون هفت سال طول کشید تا اون سرباز فراری و زنش صاحب یه بچه دختر بشن.
.خواهره هم که خیلی مغرور و پرمدعا بود میگفت من عاشق بچه پسرم فقط پسر دوست دارم خدا دوتا دختر شیر به شیر بهش داد.
روزی که جهیزیه اون دختر رو میچیدن خواهرم اومد به من پز بده گفت یه جهازی آورد که... گفتم خب منظورت چیه؟ مگه من قراره جهاز نبرم تو جهاز خوبی بردی منم به همون اندازه میبرم خودشم فهمید حرف چرتی زد.
حالا شنیدم اون پسر و زنش دارن طلاق میگیرن زنش میگه این همش سرش تو گوشیه.