داریم در مورد ی موضوع ساده بحث میکنیم خیلی اروم گریه ام میگیره همش گریه اصلا نمیتونم حرف بزنم ک

حالا من برعکس هرکار کنم گریم نمیاد بغض دارهخفه ام می کنه نمیتونم گریه کنم همیشه میگم خوش به حال هرگی راحت گریه اش میگیره برای اتفاقای بدم واقعا ناراحت میشم ولی نمیتونم اصلا باطرف گریه کنم و همراهی کنم

بخدا من همینطوری بودم تازه بچه یتیمم هستم قشنگ اشکم دم مشکم یجا بخودم اومدم دیدم اینوسط فقط دارم من داغون میشم فقط یه میگرن و یه اعصاب داغون و خودخوری مونده برام بقیه حرفشونو میزنن ومیرن واسه خودشون منم یاد گرفتم باهرکی مثل خودش رفتارکنم رعایت هیچکسو نکنم الان خیلی ازخودم راضیم اتفاقا چندروز پیش همسرم ساعت 6/5صبح اومد حالمو خراب کنه من زودترازون پریدم بهش دنده عقب گرفت ماچم کرد رفت سرکار اگه قبلا بود تا شب که بیاد خودخوری وگریه وسردرد بودم

قبلا اینجوری بودم 

انقدر این چند ساله مشکلات داشتم که دارم از سنگ میشم