2777
2789
عنوان

تجربه عمل بینی

123 بازدید | 18 پست

سلام من دوروزه بینیمو عمل کردم چون خودم استرس داشتم گفتم تجربمو شیر کنم تا بقیه هم استفاده کنن 

روز اول به ما گفتن که ساعت هفت بیمارستان باشیم چهار تا بیمار بودیم من چون دیر رسیدم نفر سوم شدم برای جراحی

دوستم پیشم موند و مادر پدرم رفتن چون واسه هذیون گفتن خیلی استرس داشتم

من فوبیا شدید سوزن دارم برا همین موقع سرم زدن رسما میلرزیدم پرستارم استرس گرفت و سرم رو خیلی بد زد و اصلا متوجه نشدیم اون لحظه

نوبت هر کی که بود صداش میکردن اول میگفتن بره دستشویی بعد انتقالش میدادم اتاق جراحی

خلاصه من تمام مدت تو اتاق بودم و جای سرمم شدید درد میکرد ولی دوستم می‌گفت تلقین میکنی برا همین فقط سعی میکردم بهش فکر نکنم دوبار خونم برگشت خورد و یبار فشارم افتاد 

خلاصه بلاخره ساعت حدودا دوازده نوبت من شد بیمار اولو برگردانده بودن نفر اولم ریکاوری بود با دوستم رفتیم اتاق جراحی

اونجا رفتیم چک کرد فلز بهم وصل نباشه و اینکه ناخون انگشت اشاره کوتاه بدون لاک باشه من روز قبل دوتا انگشت اشارمو ریموو کرده بودم

بهم یه جفت دمپایی دادن گفتن تو اتاق وایسا تا دکتر بیا منم چون اولین عملم بود خیلی میترسیدم و اینکه دورادور شنیده بودم بیهوشی این بیمارستان خوب نیست واسه همین هی داشتم تو اتاق قدم میزدم دکتر اومد تو اتاق گفت چه مدلی میخوای با گوشی خودش یبار دیگه عکسای قبل جراحیو گرفت و گفت منتظر بمون تا بیان دنبالت

چند دقیقه بعد تکنسین اتاق عمل اومد کادر اتاق عمل بشدت خوش اخلاق بودن اول رفتیم چند تا سوال پرسیدن متخصص بیهوشی متوجه شد استرس دارم یکم شوخی کرد تا حالو هوا عوض بشه بعد از طریق آنژیوکتم بهم یه ماده از تزریق کردن کم کم چشمام سیاهی رفت 

چشمامو که باز کردم هنوز اتاق عمل بودم و شدیداً درد داشتم گریم گرفته بود گفتم درد دارم از قرار معلوم زودتر از موعد بهوش اومده بودم و فعلا آتل برام نزده بودن متخصص بیهوشی برام مسکن زد بعد دوباره بیهوشم کرد

دفعه بعد که بهوش اومدم ریکاوری بودم و صدای دعوا میومد بهم گفتن چون سرمت بد وصل شده بود موقع بیهوشی یه سرم دیگه زدیم و صدای دعوا میومد انگار حین عمل یکی از دستگاه خراب شده هر پنج دقیقه یبار میومدن چک میکردم وقتی مطمئنم شدن خوبم منتقلم کردن دوستم هنوز پشت در منتظر بود بابت هذیون گفتن مضطرب نباشین من هوشیار بودم فقط یه حالت سرخوشی داشتم و خیلی حرف میزدم و الکی شاد بودم

خوشبختانه نیم ساعت بعد عمل تونستم راه برم و چون اون سرخوشیو داشتم هی قدم میزدم و و نمیتونستم دراز بکشم

از سه روز قبل عمل آناهیل می‌خوردم واسه همین کوچیکترین کبودی نداشتم

امروز که روز دومه تورمم شروع شده ولی همچنان اصلا درد ندارم فقط جای سرم اولم درد میکنه

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


آها آره به منم زدن من از لحظه ای که به هوش اومدم دنبال آینه بودم 😂😂😂

وایی😂😂

من زل زده بودم به سقف میگفتم چقد سقفتون قشنگع بعد داشتم میگفتم واسه عروسی دوستم می‌خوام چی بخرم

تو ایستگاه پرستاری داشتن بهم میخندیدن

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز