همسن و سالام دارن تک تک ب آرزوهاشون میرسن
و خوشحال میشن
ولی من همش چشم حسرت دارم بهشون
اعصابم داغون شده
معده ام درد میکنه
دوستی ندارم
زندگی ام شده ترس و نگرانی و اعصاب داغون
چ غلطی کنم
دقیقا افرادی رو میبینم ک دارن آرزوها منو زندگی میکنن
آرزوهام اونقدر هم بزرگ نیست
من چرا اینطوریم چرا هرچی خواستم شد کوفت برام