جواب هوش مصنوعی
روزهایی میآید که در دل شب، تنها صدای سکوت خود را میشنویم و هیچ چیزی جز خاموشی در اطرافمان نمیچرخد. روزهایی که در آنها، همه چیز تیره و تار است، حتی خورشید هم برای لحظهای نمیخواهد طلوع کند.
امروزها به روزهایی تبدیل میشوند که به نظر میآید هیچ راهی نیست، هیچ امیدی برای فردا وجود ندارد. دلمان پر از خالیهاست، و انگار در هیچ کجا چیزی برای دلگرمی پیدا نمیکنیم. احساس میکنیم که در میانه یک پیچ، تنها و بیپناه ایستادهایم. هیچ نشانهای از روشنایی در افق نیست.
به خود میگوییم شاید همهچیز همینطور باید باشد، شاید ما هیچگاه شایستهی روزهای روشن نبودهایم. اما شاید، شاید باید یاد بگیریم که در تاریکی هم نفس بکشیم، حتی اگر هیچ چیز نمیخواهیم، حتی اگر هیچ امیدی نداریم.
چرا که گاهی، روزهایی که روز ما نیستند، آن روزهاییاند که به ما یاد میدهند چگونه از دل تاریکی، به نور دوباره بیندیشیم.