صبح من حیاط و جارو کردم آشپزخونه و خونه رو جارو کردم خواهرم تازه از خواب پا میشد از منم بزرگتره میگفت بیل جای منو جمع کن من سرم گیج میرفت بخاطره اینکه صبحونه نخورده بودم یکم دراز کشیدم بعد مامانم از بیرون اومد بخاطره دو تا استکان که تو سینک بود و من نشسته بودم هرچی از دهنش دراومد بهم گفت منم هرچی گفتم حیاط و جارو میکردم گوش نکرد منم کلی گریه کردم ناهار هم نخوردم سرمم به شدت گیج میره ابجیمم خیلی پروعه و رو مخمه
دعا کنین اون اتفاقی که میخوام برام بیوفته بیوفته و از این خونه برم😔