من رفتم ک سوار بشم یکیشون اومد بیرون ینی ک من برم وسط بشینم ک اون جای پنجره بشینه احساس احمقیت میکنم باید بهش میگفتم خودش بره وسط بشینه چون نامزدمم اونجا بود هی میگف جات راحته فلان؟ بعدش ک رفتیم زنگ زد گفت رفتی وسط نشستی جات خوبه . ابروم رفته با خودش میگه حتمن زبون ندارع الان ک رسیدم ولی همش تو فکرمه الان. شما بودین چیکار میکردین