2777
2789

من وقتی بچه بودم پنج ساله بودم گریه میکردم میگفتم من یه چیزی میخوام ولی نمیدونم اون چیه. یعنی کلا از بچگی هدفی تو زندگی نداشتم😂 بعد بابام بم میگفت این این این این میگفتم نه. بعد بابام عصبی میشد صورتش قرمز میشد میگفت ای باباااا🤣هرچی بت میگم قبول نمیکنی بعد تازه وقتی مامانم میرفت پیش مامان بزرگ بابا بزرگ یه دقیقه مینشستیم گریه میکردم به مامانم میگفتن خو چی میخواد چرا گریه میکنه بعد برام خوراکی میخریدن بازم قانع نمیشدم یعنی تو مغزم چیزخاصی مدنظر نبود😂😂

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم کوچیک بودم مامانم یه کتاب داستان برام خریده بود که یه گوسفند میخواست یونجه بخوره تو کتاب نوشته بود یونجه ی شیرین و ابدار و خوشمزه،،،،،بعد من تا سر حد مرگ گریه میکردم که برید برام یونجه بیارید تا بخورم😂😂😂😂

منم کوچیک بودم مامانم یه کتاب داستان برام خریده بود که یه گوسفند میخواست یونجه بخوره تو کتاب نوشته ب ...

وایییییی 🤣🤣🤣🤣🤣 دادن بهت یا ن یونجه

(شادی یعنی احساس خوبی در مورد خودت داشته باشی، بدون اینکه نیاز به تایید دیگران داشته باشی)افتااااااااااااد 👇👇👇😁
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز