منم داشتم بع همین فکر میکردم در هر شرایطی من باشم قبول میکنم حق به گردن فرزند دارن
ی بار من ی سقط داشتم صبح سقط شد بچم حالم خیییلی وخیم بود بابام نمیدونست زنگ زد ناهار هستی گفتم اره قدمت رو چشم زنگیدم شوهرم غذا گرفت اورد بابام تا فهمید فوری خودش منو رسوند بیمارستان دلم نیومد بهش بگم نه